ذکـــــــر این ایــــــــام

گفتنی ها زیاد است.میشود متنی بلند بالا نوشت و نقد کرد،توصیه،نصیحت،پند و اندرز کرد.

اما مخلص کلام اینکه اول از همه خودم و بعد همه ی شما ای مومنان ،ایهاالناس،حضرات،خواص،عوام،بالا نشینان،خبرنگاران،حزب اللهی ها،هیئتی ها،وبلاگ داران،صاحبان تریبون،ائمه محترم نماز جمعه،کاندیداهای بالقوه و بالفعل،جبهه ها،ائتلاف ها،چند به اضافه چندها،چپی ها،راستی های، سنتی ها،متجددها،تکنوکرات ها،انحرافی ها،نخبگان،فرماندهان سابق،مدیران فعلی،شما که ایستادی،حتی شما که پشت سیستم نشستید و دارید مطلبم را میخوانید،همه ی آنهایی که این مطلب را نمیخوانید،خودم و...

تسبیح به دست شوید و هر روز این ذکر را چندین مرتبه بین خود و خدای خود بگویید.

تقــــوا،تقـــــوا،تقــــــوا،صبــــــــــر.

این هم تسبیح؛بسم الله...


این شعر خوانی زیبا را در مدح حضرت زینب از اینجا دانلود کنید.



اشک خون از دیده تر میرود/دختر آمد حیف مادر میرود.

به جای گفت و شنود

گفت:روزنامه ی ارزشمند کیهان چاپ ایران در مطلبی مدعی شد که مردم ایران در انخابات اگر قرار بود به "اسلام شناس"،"کارشناس برای مدیریت جهان"،""کسی که مردان بزرگ این مرز و بوم را شناسایی کند" و...رای دهند،کس دیگری را انتخاب میکردند.

گفتم:خب مگر نه اینکه یک رئیس جمهور باید همه ی اینها باشد و نباشد.یعنی در همه ی امور اجرایی کشور ورود پیدا کند اما شاید هیچ کدام از آنها نباشد.برای همین مردم به رئیس جمهور رای میدهند.

گفت:این مطلب تصریح کرده که اگر منظور رئیس جمهور از "زنده باد بهار"امام زمان(عج)است پس چرا از این شعار در سازمان ملل استفاده نکرده و نمیکند؟

گفتم:ای عوام!رئیس جمهور که همین امسال در سخنرانی سازمان ملل بارها از امام زمان (عج)با عنوان بهار یاد کردند و سه بار متوالی شعار زنده باد بهار سردادند.

گفت:چه عرض كنم؟! دانش آموزي لباسش را پشت رو پوشيده بود، مادرش بهش مي گفت؛ بالاخره من نفهميدم كه تو داري مياي يا داري ميري؟!


از اینجا دانلود کنید


میلاد عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب کبری(س) بر همه ی دوستان مبارک باد.

پ.ن.1:شخص حسین شریعتمداری و مجموعه ی کیهان را دوستشان دارم چرا که خاری در چشم دشمنان انقلاب هستند.

پ.ن.2:نمیگویم مطلب ایشان صحیح بوده است اما اینطور پنجه به چهره هم کشیدن فقط دشمنان انقلاب را شاد میکند.

پ.ن.3:این مطلب چند روزی بود که نگاشته شده بود اما فرصت انتشارش را پیدا نکرده بودم.به هر حال ماهی رو هر وقت از آب بگیری میمره.اما تازه است!


روزنامه کیهان چاپ شنبه ۲۶ اسفند بعد از گذشت چندین روز باز در مطلبی به این موضوع پرداخته است!

شما به من بگویید اما با حب و بغض لله!

شما از همین ابتدای مطلب آزادید که بنده و مطالبم را به ماست مالی کردن،دفاع با تعصب،چشم پوشی بر روی واقعیت،یکسونگری،جریان انحرافی و هر آنچه دلتان می خواهد متهم کنید؛بنده هم هیچ حرفی ندارم؛دستم را به نشانه ی تسلیم بالا میگیرم و حتی برای خاتمه دادن به این بحث های کشککی! اتهامات شما را با جان و دل میپذیرم.

من خودم را فرزند انقلاب میدانم.نظام و انقلاب اسلامی برای من هم پدر است هم مادر.سید علی ولی من است.پای این نظام هم کم  هزینه نداده ایم.صدها هزار شهید تقدیم کردیم.اصلا تو فکر کرده ای سیر این انقلاب همین 34 سال است؟!نه!سید حسن مدرس چشمش به مجلس ما بوده.شیخ فضل الله نوری پای چوبه دار ما را انتظار میکشید.خون های میرزا کوچک خان ،رئیس علی دلوار وهمه ی یاران شهیدش به پای آرمان های من و تو ریخته شده!سرها به بالای نیزه رفته،استخوان ها در گلو بوده و خارها در چشم.اصلابگذار خیالت را راحت کنم!دست رسول الله بر شانه ی ماست.ما از نسل سلمان محمدی هستیم.

برای همین است که کفتارهای زمانه برای دریدنمان به هر دری میزنند.سپاه ابرهه به راه می اندازند.از گوگوش تا سروش را پای کار می آورند.میخواهند یا ته چاه باشیم یا در زندان .اما به فضل خدا عزیزمصر می شویم.

همه ی این ها را گفتم تا برای همه مان یادآوری شود که کجا ایستاده ایم.تا بلکه کمی بیشتر بفهمیم پیچ تاریخی را!

تا بهتر چرتکه بیندازیم.ملاحظه خیلی از چیزها را بکنیم.سود و ضررش را خوب در محاسباتمان بیاوریم.ببینیم چه میدهیم،چه میگیریم.که دنیا بازار است.و چه میکاریم ،چه برداشت میکنیم.که دنیا مزرعه است.و اینجا هم سرگردنه!

آنوقت گاهی باید در جدال با مادران تقلبی، دست این طفل را مادرانه رها کرد،چون اصل و فرع میفمیم.وگاهی هم باید فریاد زد،خط شکن شد و یک تنه به صف دشمن زد؛چون باز اصلی و فرعی میفهمیم.

اما خدا نکند که اصل و فرعمان عوض شود.اصلمان بشود نفع دنیایمان.بشود قبیله هایمان.بشود حزب ،رسانه و مطبوعاتمان.به جای حب و بغض لله؛بشود حب و بغض دنیا.

مثل " بعضى از اين مطبوعاتى كه امروز هستند، پايگاههاى دشمنند؛ همان كارى را مى‌كنند كه راديو و تلويزيونهاى بى.بى.سى و امريكا و رژيم صهيونيستى مى‌خواهند بكنند!"1

"امروز مطبوعاتى پيدا مى‌شوند كه همه همّتشان، تشويش افكار عمومى و ايجاد اختلاف و بدبينى در مردم و خوانندگانشان نسبت نظام است! "2

"من نمى‌دانم مدل اينها كجاست و كيست!؟ مطبوعات غربى هم اين‌طور نيستند! اين يك نوع شارلاتانيزم مطبوعاتى است كه امروز بعضى از مطبوعات در پيش گرفته‌اند!"3

"قضاياى كوچك، درشت‌نمايى شده!در هر حادثه‌اى، جوّ تهمت فضا را پر مى‌كند!"4

"این‌که بعضیها فضاى کشور را آن‌قدر سیاسى کنند که مسائل اصلى کشور تحت‌الشّعاع قرار گیرد، یک غفلت بزرگ است. البته گروه معدودى این غفلت را عمداً انجام مى‌دهند؛ آنها خیانت مى‌کنند"5

"بايد كارهاى ديگر(فرعي) را - اگر لازم شد - فداى آن(اصلي) كرد؛  و هر حركت و كارى را به قدر خودِ آن بايد اهميّت داد و برايش تلاش كرد."6

"در حالى كه اين(پرداختن به مسائل فرعي) ، يكى از نقاط آسيب‏پذير در زندگى مسلمين، در دورانهاى مختلف است؛ يعنى اين‏كه، آحاد ملت و راهنمايان آنها و برجستگان دنياى اسلام، در برهه‏اى از زمان، وظيفه اصلى را اشتباه كنند. ندانند چه چيز اصلى‏است و بايد به آن پرداخت."7

حال به نظر شما پیام دکتر احمدی نژاد در خصوص در گذشت رئیس جمهور فقید ونزوئلا و یا گرفتن دست احمدی نژاد توسط مادر 85 ساله هوگو چاوز در مراسم ترحیم پسرش کجا قرار میگیرد؟انعکاس آن در رسانه ها چقدر منطبق بر حقیقت است؟چقدر ضرورت در پرداخت به آن وجود دارد؟ شما به من بگویید اما با حب و بغض لله!


1،2،3،4)بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان در مصلی تهران1379/2/1

5)بیانات رهبری در 27 خرداد 1390

6،7)رهبر معظم انقلاب در ديدار علما و روحانيان‏  (71/5/7)

راسته حسرت فروش ها

به حوالی ۱۵ سال پیش پا بگذارید؛ وقتی که تلفن همراه، همراه اندکی از جمع بسیار ما بود. آن اول، داشتنش تفاخر بود و ویژه کسانی که بانک‌ها به دارایی‌هایشان احترام می‌گذارند. بعدها حسرت شد تا فقرای شخصیت،حتی به مدد قسط و قرض، طعم تصاحبش را بچشند. فقط چند سال کافی بود تا تکاثر به ضرورت برسد تا «هیچ‌کس تنها نبودن» و «همیشه و همه‌جا در دسترس ماندن»، در اول فهرست نیازهای بدیهی ما چشمک بزند، تا هر خانه چند خط داشته باشد و چند دروازه برای گرفتن امواج مخرب.

کسی یاد ما نداد که کمپانی‌های گردن‌کلفت دنیا برای این‌که کالاهایشان کپک نزند،«نیاز» هم تولید می‌کنند و حتی «آرزو» می‌تراشند تا ما همیشه در یک فقر کاذب بلولیم، با یک افسوس مدام، دم‌خور باشیم وبرای رسیدن به نداشته‌هایی که آن‌ها نشانمان می‌دهند، حرص بزنیم و حسد انبار کنیم. بعد مبلغان مصرف، رندانه پای ارزش‌هایمان را بریدند تا قد نکشیم و چشممان را بستند تا بودنمان را نبینیم و هیچ‌وقت به آن‌چه هستیم، مسرور نباشیم. آن کلک‌‌های قشنگ که اسمش تبلیغات بود ما را فریب داد تا آن دروغ بزرگ را که اسمش ضرورت بود، باور کنیم؟ تا این جعبه کوچک ارتباطی حتی کنار کیک و شکلات، توی جیب بچه‌های ما هم بنشیند. تا ما اضطراب جدید «بی‌موبایل هراسی» را بشناسیم، و ۷۳درصدمان پای این تلفن را توی رختخواب‌هایمان هم بیاوریم و ۴۳درصدمان بگوییم: می‌توانیم یک هفته بی‌کفش سر کنیم، اما بی‌موبایل هرگز.

ما از ورود بی‌قواره این تکنولوژی جدید چه می‌خواستیم که این‌طور دنبالش دویدیم؟ این دسترسی ساده، آسان‌یابی، گستره متنوع خدمات، فردیت‌بخشی، و هر چند تای دیگری که شما بشمارید، این مزیت‌هاچقدر می‌ارزید؟ به نرخ امروز بفرمایید وبعد خیلی ساده، مبلغش را کسر کنید از هزینه آسیب‌هایی که با مدرک آمار و دلیل می‌شمارند، به اضافه آن‌ها که بی‌سند، مثل تیغه آفتاب توی چشممان می‌زند. این موبایل‌ها ما را از آن سال‌های رنج تلفن‌های سکه‌ای و معطلی کیوسک‌های زرد، خلاص کرد، درست، اما برای این رهایی، چه چیزهایی از ما گرفت؟ ته این دخل و خرج چه ماند؟

ما ایرانی‌ها حسابمان خوب است اما محاسبه‌مان نه! بینایی‌مان خوب است اما دقت‌سنجی‌مان خیر، باهوشیم، اما از هوشمان وام نمی‌گیریم، و همین هم سبب‌ساز خیلی از مشکلات ما شده، و باعث شده که من این‌جا روبه‌روی ورود یک محصول جدید بایستم و از شما بخواهم اندکی تأمل کنید.

قصه رویارویی ما با تکنولوژی‌های جدید، بی‌شباهت به این تمثیل نیست؛ کسی پیش از تبحر در رانندگی و بی‌آن‌که نیاز به سرعت گرفتن داشته باشد وبزرگراهش را بشناسد، حسرت زیبایی و سرعت مرسدس را می‌خورد!و پیرو آن، با فروش زمین آباء و اجدادی‌اش که کلی درآمد داشته، مرسدسی می‌خرد که کلی هزینه دارد. بعدمی‌اندازدش توی کوچه‌های پردست‌انداز تنگ شهرش و هی حرص می‌خورد که مبادا کسی آن را بدزدد یا خطی بر اندامش بکشد.

حالا این چند سطر را با موج جدید تبلیغات اپراتور سوم تطبیق بدهید. این دفعه به حوالی پنج سال بعد قدم بگذارید و پیش‌بینی کنید که آن وقت با حاکمیت این اپراتور تصویری، چه چیزهایی بیش‌تر داریم و چه چیزهایی کمتر، این محاسبه، این دقت‌سنجی‌ و این باهوشی را الان داشته باشیم و این بار، قبل از وقوع، به علاج واقعه بیندیشیم.


ممنونم از اصغر عرفان و سایت سراب رایتل به خاطر متن بالا

پیشنهاد میکنم این آهنگ فوق العاده از محمد اصفهانی را از اینجادانلود کنید.

بهشت از دست آدم رفت از آن روزی که گندم خورد

ببین چی میشه اون کس که یه جو،از حق مردم خورد


هدفمندی رایتل(کمترین آسیب،بیشترین بهره)

انسان همواره درپی نیازی برای رفع آن میکوشد.هرگاه تشنه میشود آب می نوشد.و هرگاه گرسنه،غذا میخورد.حال اگر انسانی (از روی اجبار یا جهل) بدون انکه بدنش نیازی به آب داشته باشد به صورت مستمرشروع به نوشیدن آب کند چه اتفاقی می افتد؟آیا همان مایه حیات موجبات ممات او را فراهم نمی کند؟اگر انسانی از نوشیدن  آب امتناع کند چه؟قطعا نتیجه یکسان است.

رایتل،اپراتور سوم تلفن همراه ،مدتی است پا به  بازار گذاشته است.اپراتوری که در خدماتش از نسل سوم تلفن همراه یا همان 3G بهره میبرد.این اپراتور امکان بهره مندی از اینترنتی با سرعت 2مگابایت بر ثانیه را (درحالت ایده آل)فراهم میسازد. مکالمه تصویری نیز بربستر همین اینترنت پر سرعت ارائه میگردد.

رایتل با طوفانی از تبلیغات به بازار عرضه شد.آنها با هدف گزاری 17میلیون مشترک میدانند که رقابت سختی با دو اپراتور دیگر خواهند داشت.رایتل سعی دارد تا با انبوهی از تبلیغات ، خدماتش را به عنوان نیازی ضروری برای آحاد جامعه مطرح کند.

اما یک سوال اساسی!آیا نیاز به اینترنت پرتابل پرسرعت یک نیاز واقعی است ؟یا نه ! از اساس نیازی کاذب است؟

به راستی یک دانش آموز به چنین امکانی نیاز واقعی دارد؟یک محقق و پژوهشگر چه طور؟آیا نیاز یک کاسب ساده و یک مدیرحوزه آی تی به یک اندازه است؟

اگر "مقدار" و"محتوای" غذایی یک کودک و بزرگسال باهم جابه جا شود آیا سلامت هر دو به خطر نمی افتد؟

هر کسی که بینش واقعی نسبت به فضای سایبر داشته باشد میداند در صورتی که فردی نیاز واقعی به چنین امکاناتی را نداشته باشد در بهترین حالت دچار سرگرمی های کاذب میگردد و دربدترین حالت ...

از طرف دیگر نیز مقرر شده است تا در انتهای برنامه پنجم توسعه باید 20 درصد تجارت داخلی و 30 درصد تجارت خارجی به صورت الکترونیکی انجام شده و 80 درصد پرداخت‌هایی که امروز به صورت پول و شبه پول انجام می‌شود باید به صورت الکترونیکی انجام شود. که همه ی این امورات، زیرساخت ها و نیازهای جدیدی را میطلبد.

رایتل به عنوان یک بنگاه تجاری،به خود حق میدهد (با منطق لیبرالیستی)تا عموم جامعه را مشترک خود سازد.او سود بیشتر میخواهد پس مشتری بیشتر طلب میکند.در نتیجه میکوشد تا با بهره گیری از تبلیغات،به راه انداختن جشنواره ها و انواع طرح ها و ترفندها یک مشترک از هر صنف،طبقه وسنی به مشترکان خود اضافه کند.

همانطور که منع به کارگیری چنین خدماتی مضر باشد.دسترسی به یک میزان برای تمامی اقشار جامعه نیز بدون آسیب نخواهد بود.

لذا در وهله ی اول مدیران باید باسیاست گذاری مناسب ،برنامه های خود را به صورتی طرح ریزی کنند که "خدمات متناسب با افراد" ارائه شود.

از طرفی،خانواده ها نیز وظیفه دارند تا با مدیریت صحیح ، نیازهای واقعی اعضای خانواده را مرتفع کنند. نه آنچه صرفا با تبلیغ به خورد جامعه داده میشود.باید همانطور که به وعده های غذایی اهمیت میدهیم به تغذیه فکر و روح نیز حساس باشیم.


دوستانی دست به دست هم دادند تا سبب شوند رایتل"کمترین آسیب،بیشترین بهره"را برای همگان به ارمغان آورد.هر چند معتقدم ورود رسانه ای برخیشان! بسیار ناشیانه صورت گرفت.

شما هم اگر احساس تکلیف کردید به قدر وسع بکوشید.حتی با چند سطر در این مجاز آباد!

نام برخی از سایت ها و وبلاگ ها که صدا بلند کردند تا شاید در این هیاهو حرفشان به گوش کسی برسد!

سراب رایتل//

افسران جنگ نرم//حرف های میقات مهر//پاسداران//برگ های عشقه//سراب رایتل بلاگفا//متروکه//بهار بیا//دین و آموزه های دینی//مسجدالنبی سالاریه//تمدن نوین اسلامی//جام نیوز//دانشجویان حسابداری پیام نور قم///دلاوران مرصاد//قرآن و عترت//کانون ایثار دانشگاه هرمزگان

و...

(شما هم اگر صدایی بلند کردید بفرمایید تا اسمتان را در این عریضه مرقوم کنیم.)

الان میخوام سرم و بزنم رو میز...


چند ساعته از خواب نازنین زدم ، فسفر سوزندم ،پای این سیستم چشمام و بابا غوری کردم،آرتورز انگشت گرفتم،فحش به جوون خریدم و خیلی کارهای دیگه کردم و نکردم  تا یه مطلب بنویسم.

به سطرهای پایانیش رسیده بودم.همش با یک اشتباهه سیستماتیک!! دود شد رفت هوا...


ابراز همدردی هیچ فایده ای نداره!انشاالله یه بار سرتون بیاد بفهمید چی میگم...


مهندز

به مناسبت پنجم اسفند ماه سالروز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی و روز مهندس

یه زمانی مهندسی برای خودش اجر و قربی داشت برادر من.اینکه گفتم برادر من هم دلیل داشت.اصلا مهندسی بود و مردونگیش.نه مثل الان که صاف صاف میبینی دختره بقل دستت سر کلاس داره جزوه ی ایمنی در برق مینویسه اونم با 24 رنگ!(سردبیر داره از اتاق فرمان به من اشاره میکنه که بسه اینجا زن و بچه ی مردم رد میشن!)میگذریم اما

بابا آدم این دردا رو باید به کی بگه.یه زمانی وقتی طرف کنکور میداد و رشته ی مهندسی ولو از نوع آبیاری گیاهان زیردریایی به روش قطره ای قبول میشد هزار تا سور و سات راه مینداخت که بیاید ببینید شازده ی ما مهندس شده!

حالا اگه طرف مهندسی برق قبول میشد که دیگه هیچی.خبر تو کل شهر میپیچید که فلانی مهندس برق شده(حالا هنوز طرف دانشگاه نرفته).

اصلا نه اینکه از موقع کنکور اینطور باشه از خیلی قبل ترش !هم این طور بود.مهندس از کلمه ی مهندز که یه جورایی همون اندازه ی خودمونه گرفته شده.اون قدیم ندیم ها هم به کسی که دستی توی محاسبات و اندازه گیری و هندسه داشته مهندس میگفتند نه مثل الان که اسم هر کسی رو بلد نیستند میگن مهندس.یه جورایی انگار جایگزین کلمه ی یارو شده.خب آخه این انصافه.

بابا پدرتون خوب مادرتون خوب برید ببینید چه روزی رو گذاشتند روز مهندس.5 اسفند روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی!اصلا تو میدونی این بابا کی بوده.طرف رصد خانه ی مراغه رو تاسیس کرده ،یه کتابخانه راه انداخته با 400هزار کتاب اونم حدود 800سال پیش،26 تا کتاب نوشته،فقط یکی از شاگرداش علامه حلی بوده،تو ریاضی برا خودش کسی بوده،تازه یکی از کوه ها تو کره ماه هم به نام خواجه نصیر گذاشتند.

همه ی این ها رو گفتم که اول بدونی خواجه نصیر کی بوده دیما بفهمی که مهندس جماعت به کی میگفتند و چه آدم هایی داشته!

تازه یه زمانی وقتی طرف ترم اول مهندسی میخوند ولی بیکار بود وسربازی نرفته و هنوز چندر غاز تو دست و بالش نبود و شپش تو جیبش پشتک بارو میزد با اعتماد به نفس کامل میرفت خواستگاری!فکر کردید خانواده ی دختر با اوردنگی مینداختنش بیرون.نخیر.تحویلش که میگرفتند هیچ.دخترشون هم دو دستی بهش میدادند...چرا؟چون همه میگفتند حالا که پسره مهندس شده چند وقت دیگه نونش تو روغنه و حتما یه کار خوب و نون و آب دار براش جور میشه!

نه مثل الان که مهندس رو مهندس جمع میشن و تعاونی بیکاران راه میندازند.

ای داد!ای هوار.آخه آدم به کجا شکایت کنه از این همه جفا.آخه انصافه که یه دانشجو بعد از کلی جوون کندن و واحد پاس کردن و بدبختی کشیدن بعد از 4 سال (حداقل)(نمونه های 8ساله هم داشتیم باور کنید)به هزار و یک امید یه مدرک مهندسی بگیره اونوقت وضعش اینجوری بشه !

چی شده که مهندس ها  و مهندسی های ما این طوری شده؟؟

مدرک رو عشق است...

یکی از معضلات کشور ما مدرک گرایی است.مدرکی که قراره فقط نشانه ای از تخصص باشه جای خیلی از چیزها رو گرفته.یادم هست چند وقت پیش با یکی از مدیران آموزشی استان وارد گپ و گفت شدم و حرفمان رسید به مدرک گرایی.خیلی ناراحت بود و شاکی!میگفت تو مرکز آموزشی ما اگه شیشه بشکنه ماتم میگیریم!چرا که تو این نزدیکی ها یک شیشه بری نیست! و از نبود آپاراتی در مرکز شهر گفت؛ که اگر شما موتور سیکلتتون پنچر بشه باید مسیر طولانی ای اون رو به دست بکشید.

اونوقت با توجه به این نیازها اکثر جوان های ما به سمت دانشگاه و گرفتن مدرک روانه میشند.یعنی مهندس ها و فارغ التحصیل های ما بیش تر از نیاز جامعه هستند.

پاس شیم بریم...

یواشکی یه سئوال میپرسم!تو هم آروم جواب بده.بگو ببینم Tan45درجه چند میشه؟(اگه بلدی که هنر نکردی اگه هم بلد نیستی....)بی خیال.به قول برو بچ نمیخواد فسفر بسوزونی. با همین یه سوال و دو خط نوشته فکر کنم گوشی اومده باشه دستت!

ما عملی نیستیم داداش!

اگه قراره توی رشته ی تخصصی خودمون وارد بازار کار بشیم باید کار بلد باشیم.تئوری تنها یعنی مهندس بی عسل.(یه جورایی همون بیکار خودمون)

واحد های پروژه و کارآموزی میتونند قدم اول و خوب برای شروع باشند.درس هایی که معمولا ...بگذریم.

اگه خیلی هم دوست داری بعد از فارغ التحصیلی سریع وارد بازار کار بشی اونم یه جای خوب و نون و آب دارمیتونی  از همین الان یه سری بزنی به نیازمندی های روزنامه ها و سایت های اینترنتی کاریابی !تا ببینی بازار و شرکت ها به چه تخصص هایی متناسب با رشته ی شما نیاز دارند و از همین الان اون تخصص ها رو کسب کنی.مثل نرم افزار ها و آشنایی با سیستم ها و...

اخلاق خوب یادت نره

هر صنف و دسته و گروهی رو به  اخلاقش میشناسند.یه مهندس خوب باید اخلاق مهندسی داشته باشه.شان ،وقار ،متانت و پایبندی به اصول حرفه ای باید جزئی  از اخلاق یک مهندس باشه.که البته همه ی اینها شامل دانشجوی مهندسی هم میشه.توی بازار حرفه ای و کار هم باید به قول اهل فن کم کار نزاره!


این مطلب و سال گذشته به دستور جناب آرانی عزیز برای نشریه دانشگاه نوشتم.

به مناسبت روز مهندس انشاالله فردا دست بوسی حضرت آیت الله مصباح میرسیم.