معاشران گره از زلف یار باز کنید/شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
این کانکت شدن هم رنگ و بویش فرق کرده است.ADSL و سرویس دهنده و مودم همان است.سرعتش هم همان.اما فرق میکند.گیرنده آدمی مایکروویو نمیخواهد باشد تا فهم کند.به اندازه ی رادیو ترانزیستوری ناسیونال خونه ی آقا بزرگم که تا حالا دو بار از وسط شکسته هم فهم داشته باشی میفهمی.قصه هم قصه ی اینترنت نیست.امثال من و تو که لایک میزنیم و کامنت میخوانیم و میگذاریم یه جور است.برای ممد افغان که عید فطر پارسال برگشت قندهار هم یک جور.راننده تاکسی خط هم ،دستگاه دیاگش خوب کار کند فهم میکند که موتور تاکسی اش صدایی دیگر میدهد.به همان قاعده که سنگ تنور نانوایی سنگگ محله و شیر لبنیاتی سر کوچه...قصه قصه این وری و اون وری هم نیست.حتم دارم german های والیبالیست هم که می آیند آزادی ،اگر اصل و نسب درست حسابی داشته باشند فهم میکنند این چیزها را...اصلا قصه ی هوا و ریه آدم است.هزارم که گیرم یل باشی و گردنت کلفت،تا دود اگزوز 18 چرخ را به قاعده ی یک گاز ،به قاعده ی یک نفس پایین بدهی،میخواهی هرچه خوردی عق بزنی و بالا بیاوری و صد تا سرفه پشت بندش پس میدهی.اما هزارهم گاگول باشی میفهمی طراوت باران بهاری را که نفس عمیق میکشی و ریه ات را ماساژ میدهی با هوایش...فیزیک کوانتوم که نمیگویم.حرف دو دو تا چهارتاست.اما اگر نخواهی فهم کنی، این دو دو تا که هیچ،سیاهی ذغال و سفیدی ماست رو هم بهش انقولت می آوری...آدمی است دیگر.
تیتر مطلب با تفال به حضرت حافظ بود.
قرار بود متن حالا حالا کش پیدا کند،اما دو دو تا است دیگر.گاهی یک هو حرف بند می آید.
مادر اگر به استدلال عقلی باشد منع پزشکی دارد روزه داری اش.اما قصه دل،حرف دیگریست.که اگر عشق نباشد به چه کار آید دل...برایش دعا کنید.و برای من کمترین


مرغ باغ ملکوتم نيم ازعالم خاک