اوایل که پلاک ماشین ها تغییر میکرد و به جای اسم شهرها کدی میگذاشتند یکی از سرگرمی ها و کل کل هایی که داشتیم دانستن کد مربوطه و شهر بود که مثلا ایران فلان برای کدام شهر است.
هنوز هم خیلی وقت ها به پلاک ماشین ها توجه میکنم.که مثلا زواری که به قم می آیند از کدام شهرند.اینجا قصر شیرین است.پلاک ماشین ها ایران 29.
امشب را قصر شیرین هستیم تا صبح که مرز خسروی باز شود تا عازم شویم.
دیشب تا دیر وقت حرم بودم.حرم بی بی معصومه(س).به زیارت نامه ای اکتفا کردم و طلب عطری کردم که بوی تعفن گناه را از ما بزداید.که خریدار پیدا کنیم.
منصوریان رو تو حرم دیدم.عازم مشهد بود.قول دادیم که هر کدوممون دیگری رو یاد کنه.
صبح حرکت ساعت 9 صبح بود.بعید میدانستم زودتر از ساعت 10:30 حرکتی باشد!!آنقدر خوابم می آمد که تا ساعت 8:10 دقیقه خوابیدم.تازه ساعت 9 صبح از خانه زدم بیرون.چند قدمی بیشتر نرفته بودم که همراهم زنگ خورد.پدر گرام فرمان ایست دادند تا خودشون من و برسونند.همراهم زنگ خورد.معطل من بودند.وسط راه سوارم کردند.
بقل دستیم محمد جواد بود.خیلی کم حرف.اولش خودم هم حوصله نداشتم.باز کردن سر صحبت را موکول کردم به بعد از ظهر.سخت جواب میداد.یخ بینمان وا نمیرفت.آخرین حربه را زدم.با اینکه نتیجه را میدانستم باز پرسیدم!راستی دیشب بازی آلمان ایتالیا چند چند شد؟ ترفندم کاملا جواب داد.
سه جلد از"کتاب نهج البلاغه همراه" را با خودم آورده ام.چند ورقی مطالعه کردم.فکر میکنم هیچ گاه تا به حال انقدر وحدانیت خدا و بری بودن او از شریک برایم جا نیفتاده بود.یک جمله از امیرالمومنین معجزه کرد.
یک ساعتی به نماز داریم که به قصر شیرین رسیده ایم.گفتند که شب استراحت گاه هستیم!از آن چیزی که متصور بودم بهتر است.یک اتاق چهار تخته با مخلفات!!
میزنم بیرون.قصر شیرین هم مثل تمام شهرهایی است که بالای 400 کیلومتر از تهران فاصله دارند.نماز را میروم سمت مسجد بخوانم.شک دارم که اهل تسنن هستند یا شیعه.اسم مسجد را که میبینم مطمئن می شوم.المهدی(عج).مسجد جامع شهر است.موذن صدای زیبایی دارد.اما حی علی الصلاه را جا می اندازد.به جایش سه بار حی علی الفلاح میگوید!!بعد از اذان بهش میگویم.عذر خواهی میکند و میگوید به خاطر خستگی است.
میگوید شهرش جمعیتی در حدود 20 هزار نفر دارد و درصد بالایی اهل حق هستند.به خاطر همین است که نماز جماعت خلوت است!!یادم هست که بچه های جهادی هم که سرپل ذهاب آمده بودند به روستایی رفته بودند که تماما اهل حق بودند.
امام جماعت می آید.نمازش شکسته است!!
از مسجد آمده ام بیرون.همین کافی نتی که هستم را پیدا میکنم!!و...
نمیدانم این نوشتن ها خوب است یا نه.شاید دل مشغولی باشد شاید هم خاطره.شاید دقت نظر بدهد شاید هم غفلت...
منتظر صبح هستم...السلام و علیک یا امیرالمومنین علی بن ابیطالب(ع)