فقط...

امیر حسین بچه ی خواهرم سه ساله است...دقیقترش میشود فقط سه سال و سه ماه!

پدر امیر حسین عازم مشهد شده است؛فقط برای یک هفته!

دست امیرحسین به بخاری خورده ؛فقط کمی سوخته و ملتهب شده !

این چند شب مهمان خانه ی ما هستند.همه ،فقط با او مهربانی میکنیم!

شب موقع خواب دائم شیرین زبانی میکنه ؛فقط  کمی از سوزش دستش ناله میکند!

لحظاتی آرام گرفته...اما کمی بعد رو به خواهرم بهانه ی بابایش را میگیرد.فقط کمی بغض کرده!

گوش هایم را تیز کرده ام ببینم خواهرم در جوابش چه میگوید.


من الذی ایتمنی ابتا یا حسین(ع)

 

 

آدم های متکبر...

آدم های متکبر به چیزهای متفاوتی تکیه میکنند!

گاهی به بینی عمل کرده شان تفاخر میکنند.

بعضی از خود بزرگ بین ها به مدرک علمی شان.

کسانی هم در موقعیت شغلی شان از موضع بالا به دیگران نگاه میکنند.

افرادی هم ،با اصل ،نسب، منصب، مال و منال خود به دیگران فخر فروشی میکنند.

بعضی ها هم به زیاد بودن نظرات و آمار بازدید وبلاگشان تکبر میکنند!

آدم های متکبر به چیزهای متفاوتی تکیه میکنند!

یه زمانی بهانه ما...

آن وقت ها که برای کنکور میخواندیم همه ی آمال و آرزویمان در یک کلمه خلاصه میشد و آن دانشگاه.وقتی رفتیم فهمیدیم خبری نیست.یعنی آنطور ها که فکر میکردیم نبود.

به یک ترم نرسید که دانشگاه تمام جذابیتش را برایم از دست داد.شاید تنها جذابیتش فقط در اسمش بود.اینکه دانشجویی!شاید به خاطر همین علاقه به اسم "دانشجو" بود که موقع تسویه حساب برای کاردانی،کارت دانشجویی را پیچوندم و نگه داشتم.

بیشترین دلبستگی من(به درست یا غلط!) در دانشگاه خلاصه میشد به فعالیت های دانشجویی.فعالیت هایی که اکنون مرورشان نیز شیرین است.قند در دل آب میکند...رفقایی که با دغدغه مشترک کنار هم جمع میشدیم و با هم صفا میکردیم!شوری در سر داشتیم و موج ایجاد میکردیم.

حالا "علی یاوری"عزیزم پیامک داده "یه زمانی بهانه ما برای پیامک تبریک فرستادن برای رفقا یه چیزهای شیکی بود مثل روز دانشجو.اما امروز و بعد چند سال ناقابل باید به بعضی ها روز پدر را تبریک بگویی،بعضی ها روز مادر،بعضی ها روز مهندس،بعضی ها روز کارگر،بعضی ها روز پزشک،بعضی ها روز معلم،بعضی ها هم...خدا رحمتشون کنه.به یاد هم باشیم.یا علی"

در گلویم چیزی میپیچد...از مرور پیامکش در هراسم!