فقط...
پدر امیر حسین عازم مشهد شده است؛فقط برای یک هفته!
دست امیرحسین به بخاری خورده ؛فقط کمی سوخته و ملتهب شده !
این چند شب مهمان خانه ی ما هستند.همه ،فقط با او مهربانی میکنیم!
شب موقع خواب دائم شیرین زبانی میکنه ؛فقط کمی از سوزش دستش ناله میکند!
لحظاتی آرام گرفته...اما کمی بعد رو به خواهرم بهانه ی بابایش را میگیرد.فقط کمی بغض کرده!
گوش هایم را تیز کرده ام ببینم خواهرم در جوابش چه میگوید.
من الذی ایتمنی ابتا یا حسین(ع)
مرغ باغ ملکوتم نيم ازعالم خاک