حماسه هنرمندانه

اگر هنوز "نرمش قهرمانانه" و "مذاکره با آمریکا" برایت هضم نشده است و هنوز حسابت با خودت مشخص نیست که کجای ماجرا هستی و اصلا ماجرا چیست بی خیال ادامه مطلب شو...


جناب دکتر روحانی در حیاط پاستور خواهان نظر سنجی، مخالفت یا موافقت مردم در مورد مذاکره با آمریکا شدند!به نظرتان! نتایج این نظر سنجی چه خواهد بود؟ راننده های تاکسی،نانوای محل،جناب ماشینی سبزی فروش،کارمند بانک،استاد دانشگاه،دانشجوی ترم اولی و آخری،مادر بزرگهایمان،نوه خاله پدرت(اگه تونستی اینو در 5 ثانیه بفهمی کیه؟)و...در این مورد چه نظری دارند! با اینکه هیچ نظر سنجی در ایران قابل پیش بینی نیست اما من به این نظر سنجی خوش بین نیستم!فکر میکنم هنوز خیلی ها حل مشکلات را به جای "ساخت مستحکم درونی" در "رابطه با آمریکا"میبینند.خب حرفی نیست؛فعلا عرصه این آزمایش باز است.

قطعا این راه به ترکستان است.و هرچه برگشت از این مسیر سریعتر اتفاق بیافتد تبعاتش کمتر است.

باید مسافران این راه را متقاعد کرد.این کار هم با شعار نمیشود.یعنی در این برهه دیگر شعار "مرگ بر آمریکا"تنها به کار نمی آید.باید از هرگونه اختلاف بر حذر بود. بیانی هنرمندانه داشت.ظرافتهای فردی و اجتماعی را در نظر گرفت.و برای روشنگری،عمار گونه وارد میدان شد.


پ.ن.1)استفاده از هنر و ظرافت های هنری در این زمان بیش از پیش به کار آید.

پ.ن 2)راستی ته دل خودم چقدر راه حل مشکلات را در مذاکره با آمریکا میبینم؟

پ.ن 3) سناریو سازی برخی از رسانه ها در تجمع عده ای از مخالفین در فرودگاه مهرآباد واقعا جالب(اسفناک)بود.ابتدا کلا قضیه را وارونه جلوه دادند.چند عکس از مخالفین منتشر کردند و عکس صادق شهبازی را بولد کردند.عکس صادق شهبازی را کنار دکتر جلیلی منتشر کردند.پشت سرش خبرهای کذب بدون هیچ سندی منتشر کردند. جناب خاتمی نسبت به بازگشت ترور هشدار میدهد .حالا نشست خبری کمیته صیانت از منافع ایران و یادداشت صادق شهبازی و تکذیب سردار مقدم هم  در این بی اخلاقی رسانه ای به هیچ جانمیرسد.(با این فضا قطعا باید راه های دیگری را پیش گرفت)


تنها اتکا

فکر میکنم که شما هم با من موافق باشید؛سرعت تحولات به شدت افزایش یافته است.این تحولات(که در زمان کوتاهی به دگرگونی می انجامد) به همه ی عرصه ها برمیگردد.از عرصه تکنولوژی و فن آوری تا تحولات سیاسی.به اندازه ای این سرعت بالاست که منطبق شدن با آن تقریبا غیر ممکن است.پیاده شدن هم از آن امکان پذیر نیست.صحنه ها یکی پس از دیگری پدید می آیند و تو فرصت تجزیه و تحلیل هیچ کدام را پیدا نمیکنی.

گاهی احساس میکنم که گلوله ی برفی رها شده از بالای کوه که نظاره گرش بودم حالا تبدیل به بهمنی هولناک گشته که نه توانایی فرار از آن هست و نه مقابله.انگار تنها راه پیوستن به آن است.

ما هم انگار جزئی از تغییر و تحولات شده ایم.نه توان فاصله گرفتن از تغییرات را داریم و نه کنترلی بر آن .فقط خودمان هم شده ایم جزئی از تغییرات.

تنها کسی که در این بین قابل اتکاست،توکل به حی لا یموت است.